جدول جو
جدول جو

معنی گل گلاب - جستجوی لغت در جدول جو

گل گلاب
گل محمّدی، از اقسام گل سرخ که کم پر و کم دوام است و غالباً سایر اقسام گل سرخ را به آن پیوند می زنند
تصویری از گل گلاب
تصویر گل گلاب
فرهنگ فارسی عمید
گل گلاب
(گُ لِ گُ)
مرادف گل احمر. (آنندراج). گل سرخ. گل محمدی. گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود:
ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست
شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست.
ملاطغرا (از آنندراج).
چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم
بود گلابی می چون گل گلاب مرا.
قزلباش خان (از آنندراج).
، به اصطلاح بعضی می نوشان، کنایه از شراب. (غیاث). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گل گلاب
گلو، گردن، روی (دیوار و مانند آن) بالای: دسته کلید کوچکی را از گل میخ برداشت و مطیعانه باو داد. یا از گل هم بر آمدن، از پس هم برآمدن، از پس هم برآمدن، یا گل هم انداختن، بیکدیگر بند کردن روی هم انداختن، سطحی کاری را انجام دادن، یا گل هم کردن، بیکدیگر متصل کردن بهم پیوستن، سطحی کاری را انجام دادن، گردنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ لِ شَ)
از تیره گل یخها است که درختهای زینتی با گلهای معطرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 201) ، کنایه از سرخی و یا عرق که از خوردن شراب بر روی پدید آید. (آنندراج) :
خوش آن مستی که از رخسار زیبایت نقاب افتد
بجای پرده بر روی تو گلهای شراب افتد.
خواجه آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُمْ بَ)
ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 38هزارگزی جنوب خاور الیگودرز، کنار راه مالرو برج فهره به کاظم آباد. دارای 41 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
دشکی که در گهواره گذارند (لهجۀ قزوینی) ، دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
(گِلِ مَ)
گلی را گویند که ازبرای بهم وصل کردن اتصال آجر و سنگ و خشت و یا کشیدن بر روی دیوار استعمال کنند. (سفر خروج 1:14 سفر لاویان 14: 41 و 42 سفر خروج 13:10). این گل عموماً از گل سرخ و کاه بهم آمیخته ساخته میشد و گاهی اوقات از ریگ و خاکستر و آهک ترتیب می یافت و بعضی اوقات در عوض گل قیر استعمال مینمودند، چنانکه در خرابه های بابل دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به ملاط شود
لغت نامه دهخدا
(گُ بُ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 20000گزی جنوب شهر بیجار و 9000گزی باختر راه شوسۀ بیجار به همدان. هوای آن سرد و دارای 245 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو ودبستان نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ پِ)
درختی است که آنرا در فارسی پله هم گویند. (آنندراج) :
به عزم سیر چمن چون روم ز خانه برون
که خارهاست به پا از گل پلاس مرا.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام. واقع در 108هزارگزی خاور ایلام. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 12هزارگزی شمال آغ کند و 16هزارگزی راه شوسۀ هروآباد به میانه. هوای آن معتدل و دارای 59 تن سکنه است. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و سردرختی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
در لاهیجان، گیاهی است از خانوادۀ زعفران از تیره ایریداسه. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب و زعفران شود
لغت نامه دهخدا
(گُگُ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 17هزارگزی باختر کوهدشت و17هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه هاو محصول آن غلات، انگور، انار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنان از طایفۀ گراوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل شراب
تصویر گل شراب
گل می بوی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل ملاط
تصویر گل ملاط
گل لابند
فرهنگ لغت هوشیار
شل، وحل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گشاد، باز و رها شده
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گاوزبان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی